احتمالا دوستانم نظر من را درباره رنانی و اساساً نهادگرای ایرانی (به جز امیررضا انگجی که من فهم عمیقش را از نهاد میستایم) میدانند. شاید اگر امروز بخواهم رنانی، فاضلی، رضاقلی و کلاً هر نهادگرای ایرانی دیگری را نقد کنم، هم گزندهتر مینویسم و هم با ارجاع به وبلن و نورث نشان میدهم نهادگرای ایرانی، حتی نمیداند فرق نهاد با ساختار و فرق ساختار با جامعه چیست[۱]. اما موضوع بحث کنونی من چیزی جدای این بحث است و میخواهم درباره ناقد و منقود بنویسم.
شاید اگر به جای توهم رشد، واقعبینی در مدیریت (دولتی و خصوصی) حاکم بود، امروز این حجم از بیکاری را شاهد نبودیم. جنگ بهانه شد، اما ریشه فاجعه جای دیگری بود: در نداشتن برنامه، نپذیرفتن مسئولیت اجتماعی و در فراموش کردن اینکه پشت هر «تعدیل»، یک خانواده نشسته که نمیداند فردا چه کند.
رقابت سالم در بازار دیجیتال فقط با دخالت پسینی نهادهای ناظر (مثل شکایت پس از تخلف) برقرار نمیماند، بلکه باید سازوکارهای پیشگیرانه، شفافساز و بازدارنده از ابتدا در الگوی حکمرانی پلتفرمها تعبیه شود؛ از جمله: الزام پلتفرمها به عدمتبعیض در دسترسی برای همه تأمینکنندگان؛ منع قراردادهای انحصاریِ محدودکننده فعالیت؛ تدوین چارچوبهایی برای قابلیت انتقال دادههای کاربر (data portability) بهمنظور کاهش قفلشدگی؛ و مهمتر از آن، ایجاد نهاد تخصصی تنظیمگری پلتفرمها با رویکردی چندرشتهای (اقتصاد، فناوری، حقوق، جامعهشناسی).
از نظر ماکیاولی، کنشهای فرانک، مدل هوشمندانهای از جاهطلبی است. ماکیاولی بر این باور است که برای تصاحب قدرت و حفظ آن، باید با کمال میل هر کار مفیدی را انجام دهید، صرفنظر از اینکه عمل شما تا چه حد غیرقانونی یا حتی غیراخلاقی باشد. او مینویسد:
«اگر شهریار میخواهد حکومتش را حفظ کند، باید پاکدامنی را کنار بگذارد یا از آن بر اساس نیاز استفاده کند؛ [زیرا] برخی از چیزهایی که ظاهراً فضیلت به شمار میروند، اگر به آنها عمل کند، او را ویران خواهند کرد و برخی از چیزهایی که نقطۀ مقابلِ فضیلت بهنظر میرسند، برای او امنیت و رفاه را به ارمغان خواهند آورد.»
«رشد برای رشد، ایدئولوژی سلولهای سرطانی است.» این جمله تأثیرگذار از ادوارد ابی، نویسنده و فعال محیطزیست، یکی از بزرگترین انتقادات به نظام اقتصادی مدرن را بیان میکند. سلولهای سرطانی بدون توجه به نیازهای بدن یا محدودیتهای محیطی، بهصورت بیرویه رشد میکنند و در نهایت به اندامهای حیاتی آسیب میرسانند. ادوارد ابی با این استعاره بهخوبی نشان میدهد که چگونه رشد اقتصادی بیپایان که در ادبیات اقتصاددانان و صاحبان کسبوکارها بهمثابه اصلیترین هدف نظام اقتصادی تبلیغ میشود، میتواند به محیطزیست و جامعه آسیب برساند.
متن پیشِ رو، ترجمهای است از فصل بیستودوم اثر کلاسیک در حوزه اقتصاد سیاسی با نام «درون بوروکراسی»، نوشته آنتونی داونز. ترجمه این کتاب بهتازگی به همت انتشارات سِنور به چاپ رسیده است. داونز در این فصل خلاصهای از مفروضات بهکاررفته در تمام بیستویک فصل و نتایج برآمده از آن را ارائه میکند. پیشتر نیز کتاب «نظریه اقتصادی دموکراسی» به فارسی ترجمه شده بود.
اصلیترین مسئلۀ دولت نباید انجام کارهایی باشد که افراد از پیش انجام میدهند، یا این که همان کارها را اندکی بهتر یا بدتر انجام دهد؛ بلکه وظیفهاش انجام کارهایی است که در حال حاضر بههیچوجه انجام نمیشوند.
آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهای است از فصل ششم کتاب new industrial state از جان کنث گالبرایت که در سال 1967 نوشته شده است. استفاده گالبرایت از state، دارای ایهام معنایی است که هم میتوان آن را به اوضاع صنعتی جدید تعبیر کرد و هم دولت صنعتی جدید که کاملاً مطابق با نظم فوردیستی و کینزی آن دوران بود.
بحث من مطلقا این نیست که بگویم دولت خوب است یا بد، یا بازار فلان است و بهمان. ما دیگر با دوگانه کاذب بازار یا دولت طرف نیستیم. ما با دوگانه دیگری طرفیم: در یک طرف ائتلاف دولت و بازار و در سوی دیگر جامعه مدنی. هدف این نیست که بازار یا دولت را در مقابل آن دیگری تقویت کنیم، بلکه هدف باید این باشد که جامعه مدنی و اساساً هر شهروند منفرد را را از دستبرد دولت و بازار در امان بداریم. تنها در این صورت است که میتوانیم از داده و حریم خصوصی شهروند مراقبت به عمل آوریم.
مفهوم حکشدگی کارل پولانی، دیدگاه ارزشمندی برای تحلیل اقتصاد سیاسی هوش مصنوعی ارائه میدهد. حکشدگی بیان میکند که فعالیتهای اقتصادی صرفاً توسط نیروهای بازار هدایت نمیشوند، بلکه با نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به شدت در هم تنیدهاند. این دیدگاه، روایت غالب خودتنظیمی و کارآمدی بازارها را به چالش میکشد.